نازترین نینی دنیا | ||
|
سلام عزیزترینم.
الهی مامان فدات بشه که الان نزدیکترینی به من و چقدر ازین بابت به خودم میبالم و به بابایی پز میدم.
مامانی برات بگه که مامان و بابا بعد از 3 سال عقد(نامزد بودن) توی اسفند ماه 1388 با هم رفتن زیر یه سقف کوچولو..
تا وقتیکه 1 سال و 2 ماه از زندگیشون گذشته بود همیشه حرف تورو میزدن ولی از اینکه نتونن خواسته هاتو برآورده کنن و خوشبختت کنن میترسیدن.
تا وقتیکه من به بابایی اصرار کردم که وقتشه که تو بیای. اونم از بس نگران بود راضی نمیشد پس تصمیم گرفتیم استخاره کنیم.
زنگ زدیم به حاج آقا اونم استخاره گرفت و گفت "اونی که داره میاد قبولش کنین خدا آیندش رو اصلاح میکنه."
نمیدونی منو بابایی چقدر خوشحال شدیم که خدا باهامونه.
خلاصه اردیبهشت 90 من رفتم و آزمایشهای قبل بارداریو دادم.
تا تصمیممون رو عملی کنیم تیر ماه شد. تیر ماه که ماه تولد بابایی بود با سلام و صلوات و دعا و راز و نیاز تو رو از خدا خواستیم.
31 تیر هم بابایی رفت ماموریت و من 1 مرداد فهمیدم که تو اومدی توی دلم.
خدا خیلی مارو دوست داشت که تو رو زود به ما داد.
مامانی تو هم هول بودی که زود تر بیایا!!!!
الهی قربونت برم.
نظرات شما عزیزان: |
|